طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

طنین بلا

تولد تولد... تولد مامانی

عزیزم بعد از عروسی و ماجراهاش روز 30 مهر ماه تولد مامانی (مامان من) بود که دوباره همگی جمع شدیم دور هم و باز هم یک جمع شاد داشتیم احمد بابایی برای سوپرایز ماجرا به یه نفر که همیشه سر خیابانشون ویولون میزد گفته بود که ساعت 9 بیاد تا زیر پنجره اهنگ تولد رو بزنه که اون بنده خدا ما رو سرکار گذاشت و نیومد ولی اگه میومد چی میشد...   مامان خوبم تولدت مبارک انشاالله 120 سالگیت رو با هم جشن میگیریم  ...
12 آبان 1392

سلام سلام

بلاخره یه وقت خالی پیدا کردم برای نشستن پای وبلاگت و به روز کردنش . این چند وقته حسابی سرم شلوغ بود حتی به کارهای خودمن هم نرسیدم اما اشکال نداره تو این مدت اتفاقات خوبی افتاده ... اول از عروسی بگم که خیلی خوب بود و جای همگی خالی ... روز عروسی از صبح شما رو گذاشتم خونه مامان سادات تا هم استراحت کنی و هم من کمی راحتر به کارهام برسم و قرار بو.د که ساعت 4.30 بیام دنبالت تا بریم اتلیه اما بابا نوید از صبح رفته بود باغ ( محل عروسی) تا به کارها برسه و خیلی دیر اومد و زمانی که رسید تقریبا همه رفته بودند باغ و سریع آماده شدیم و هموم موقع اجمد بابایی زنگ زد که عجله نکنید چون هنوز دایی بهروز اینا نرفته بودند باغ و ما هم از فرصت استفاده ک...
12 آبان 1392

عروسیه عروسی

 عزیزم این چند وقته خیلی وقت ندارم بیام سراغ وبلاگت و به روزش کنم باور کن خیلی کار دارم !!!!! عزبزم دایی بهروز چندوقتی بود که داشت خودش رو برای عروسی گرفتن اماده میکرد که جایی که میخواستن برای ۲۶مهر اماده شد و همگی مارو شوکه کرد ،اخه عزیزم شما هنوز کوچیکی ولی بدون که خانمها برای همچین مراسمی اگر یک ماه هم وقت داشته باشن بازم بذاشون کمه. خلاصه که از وقتی که فهمیدم همش میام خونه مامانی ها و شما رو میگذارم و میرم دنبال خریدن وسایل ،پارچه ، کفش ،خیاطی، ارایشگاه و...البته باید بگم اینها بخش کوچکی از خریدها و بدو بدو هاس. وقتی میرم دنبال کارهام خیلی دلم برات تنگ میشه ولی چاره دیگه ای ندارم .از شانس بدم هم هواسرد شده و نمیتونم ...
18 مهر 1392

۱۹ماهگی عسل خانم

      عزیترینم... عشق زندگیم... بهانه نفس کشیدنم.... ۱۹ماهگیت مبارک عزیزم، ۱۹ماهه با ۱۴تا مروارید خوشگل توی دهنت، با شعرهایی که هنوز مفهوم نیست ، با حرف زدنهایی که دل من و بابا نوید رو میلرزونه، با لبخندهایی که زندگی رو برامون زیبا میکنه مخصوصا صبح ها بعد از اینکه چشمات رو باز میکنی و با لبخند بهم نگاه میکنی و حتی میای و بوسم میکنی و تا چشمام رو باز میکنم صورت کوچولوت رو جمع میکنی و خودت رو برام لوس میکنی،و... کارهایی که نمیدونی چقدر برام زیباس.اونقدر با نمک فامیلی خودت رو میگی که نگو . عزیزم من و بابا نوید از داشتن گلی مثل تو روزی ۱۰۰۰بار خدارو شکر میکنیم و دوستت داریم :-)    ...
17 مهر 1392

دخترکم مریض شده!!!

عسلکم... دخترکم... نازکم.... این ماه که برای چکاپ بردمت دکتر ، چون وزن نگرفته بودی اقای دکتر برات ازمایش ادرار نوشت . قبلا شنیده بودم که خیلی مشکله اما اینبار امتحان کردم و بار 4 موفق شدم که بلاخره ازمایش رو بگیرم که دقیقا مصادف شد با مریضی خانم خانما... شب قبلش خوب بودی و فقط کمی ابریزش بینی داشتی البته تو مسافرت هم کمی ابریزش داشتی اما زود خوب شدی ولی اینبار خیلی شدید تر بود و شب همراه با سرفه بود که اون شب من و طنین نازم تا صبح بیدار بودیم اخه نمیتونستی بخوابی نمیدونم از بدن درد بود یا چیز دیگه که صبح با بابا نوید بردیم ازمایش رو بدیم ازمایشگاه و شما رو ببریم دکتر که خوابت برد و برگشتیم خونه تا کمی استراحت کنی و روز بعد ب...
9 مهر 1392

اخرین مسافرت تابستان

روز های اخر شهریور ماه یعنی درست روز 29 شهریور ماه بود که قرار شد با عمه عفت اینا(عمه کوچیکه بابا نوید) بریم مسافرت .البته قرار بود که جمعیت بیشتری با ما همراه باشن اما هر خانواد بنا به دلایلی نتونست که بیاد اما ما مثل همیشه حاضر و اماده بودیم برای مسافرت. شهری که قرار بود بریم به نام باغبهادران معروف هست و در نقشه جایی بعد از زرین شهر اصفهان و شهرکرد واقع شده که یک منطقه خوش اب و هوا و کمی هم کوهستانی بشمار میره. جایی که ما رفتیم رو از طرف کار اقا صادق ( شوهر عمه عفت ) داده بودند که یک ویلای بسیار بزرگ با تمام امکانات بود که شامل فوتبال دستی ، میز پینگ پونگ و... بود که از یک طرف به رودخانه زاینده رود میرسید و یک طرف هم به یک ده ...
8 مهر 1392

بدون شرح

جای جدید قایم شدن جوجه بین یخچال و اوپن!!!!   جدیدا تا گوشی منو میگیری سریع میری تو دوربین و هی از خودت عکس میندازی !!اینم نمونه عکس هات خیلی ناز نماز میخونی اما فعلا از چادر سر کردنت عکس میذارم من هم یه عکس دارم درست مثل این امروز خیلی گشتم اما پیداش نکردم اما درست شبیه خودمی تو این عکس عزیزم   اینم مدل مویی که احمد بابایی برات درست کرده بود   ...
4 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد