طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

طنین بلا

بلاخره دندون نهم دراومد.... هورا

  وای طنین نازم ... دخترک قشنگم ... میدونم چقدر داری اذیت میشی برای دندون دراوردنت چون درست غذا نمیخوری و همش هم بیحوصله هستی و دلت خوراکیهاس سفت میخواد و یا همش در حال جویدن انگشتهات هستی اما دیگه چیزی نمونده تا دندونهات کم کم نمایان بشن و لبخندت رو از اینی که هست زیباتر کنن. چند روزی بود که وقتی یه چیز تُرش و یا شور میخوردی گریه میکردی منم فکر میکردم که دیگه اون خوراکی رو دوست نداری ولی وقتی دیدم با خوردن غذا هم همینطوری هستی دهنت رو نگاه کردم و دیدم که وای دندون اسیای سمت راست زده بیرون اما خیلی بد بطوری که انگار یه تاول بزرگ روی لثه ات باز شده باشه و کمی هم متورم بود ولی خدارو شکر بعد از یکی دو روز کاملا خوب شدی و بهتر غذا...
13 شهريور 1392

عکس عکس

تو این پست میخوام چند تا از عکس های وروجک رو بذارم که به نظرم جالب اومد امیدوارم بعدها که دید خوشش بیاد. طنین نازم در حال موزیک گوش دادن     طنین خانم در حال لاک زدن با مداد رنگی !!!!       اینم یه ژست خوشگل!!!! اینم مدل نقاشی کشیدن دخترک عزیزم.   ...
9 شهريور 1392

یکسال گذشت!!!:(((

یکسال از نبودن میلاد عزیز گذشت . یکسال بدون میلاد شب چله دور هم جمع شدیم . یکسال بدون میلاد عروسی ها برگذار شد و فقط زهره جون و خانواده طیبه عمه  میتونن بگن که توی این یکسال چه چیزهایی عوض شده . روز 92.06.01 روز بزرگداشت میلاد بود که توی بهشت زهرا برگذار شد و بعد همگی رفیتم خونه طیبه عمه برای نهار نمیخوام از هال و هوای اونجا بگم. با باران داشتین تو لابی بازی میکردین البته تا من بخوام عکس بگیرم ازتون باران رفت و فقط از دخترکم عکس گرفتم .     ...
1 شهريور 1392

دریاچه خلیخ فاس

در تاریخ 29 مرداد ماه شب وقتی بابا نوید از سر کار اومد و دید که ما واقعا حوصله مون سر رفته پیشنهاد داد که بریم خونه مامان سادات اینا من هم استقبال کردم وقتی باهاشون تماس گرفتیم گفتند که دریاچه هستند و ما هم از خدا خواسته رفتیم اونجا البته خیلی شلوغ بود هم اینکه جشنواره برای کودکان برگذار میکردند و هم چند تا چادر از محصولات عشایر گذاشته بودند. ولی به محض اینکه ما از ماشین پیاده شدیم ابنما ها رو خاموش کردند  ساعت تازه 10 شب بود کمی چرخیدیم و به نمایش ها نگاه کردیم و در کل هواخوری خوبی بود این هم عکسهای یادگاری از اون شب.   ...
29 مرداد 1392

عسل مامان حرف میزنه

طنین خوش صدای من... قشنگترین صدایی که میتونه هر ادمی رو از خواب بیدار کنه صدای ناز و اروم کودش هست من اینو باور دارم چون هر روز صبح با صدای قشنگ تو از خواب بیدار میشم و همیشه اولین کاری که میکنم اینه که صورت زیبات رو با اون موهای پریشون میبوسم تا سیر بشم اما متاسفانه سیری که نداره برعکس منو بیشتر تشنه میکنه که تو بغلم فشارت بدم و همیشه هم صدات درمیاد که اووووف روزها که معمولا زود بیدار میشی و اولین حرفن اینه : مامانی مامانی  پاش پاش و یا بیا بیا واگر از من نامید بشی میری سراغ بابا نوید که اگر 10 بار هم بگه بله چشم تو چشمش باز میگش بابایایا بابایایا این مدل لوس کردنت برای بابایی هست. وای نمیدونی چه بامزه وق...
27 مرداد 1392

کمک کردن عسل مامان!!

عشقم دختر نانازم یه وقتهایی که با دقت نگات میکنم بزرگ شدنت رو میبینم و جا میخورم اخه همیشه تو ذهنم به این فکر میکردم که کی میشه تو اونقدر بزرگ بشی که باهم حرف بزنیم و یا کارهای خونه رو بکنیم ... این شوخی بود ولی از اینکه تو رو دارم روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم ... خدایا شکر چند وقتی هست که تو انداختن سفره و گرد گیری خونه بهم کمک میکنی و اونقدر ایکار رو انجام میدی که خودت خسته میشی هیچ ،برای منم کلی کار در میاری اما از اینکه تو خوشحال میشی از کمک کردن بهم منم خوشحال میشم و البته لذت میبرم به قول بابا نوید کی میشه بری نون بخری برامون!!!! روزایی که حالت خوب باشه بعد از بازی با اسباب بازیهات اونها رو جمع میکنی ولی وای به روز...
27 مرداد 1392

عسل مامان 17 ماهه شد

  عشقم ... امیدم ...طنین خوش صدای من     17 ماهگیت مبارک عزیزم   امیدوارم تمام سالهای عمرت پر از روزهای   خوب و خوش باشه و به هرانچه میخواهی   برسی... امین    ...
21 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد