عروسیه عروسی
عزیزم این چند وقته خیلی وقت ندارم بیام سراغ وبلاگت و به روزش کنم باور کن خیلی کار دارم !!!!!
عزبزم دایی بهروز چندوقتی بود که داشت خودش رو برای عروسی گرفتن اماده میکرد که جایی که میخواستن برای ۲۶مهر اماده شد و همگی مارو شوکه کرد ،اخه عزیزم شما هنوز کوچیکی ولی بدون که خانمها برای همچین مراسمی اگر یک ماه هم وقت داشته باشن بازم بذاشون کمه.
خلاصه که از وقتی که فهمیدم همش میام خونه مامانی ها و شما رو میگذارم و میرم دنبال خریدن وسایل ،پارچه ، کفش ،خیاطی، ارایشگاه و...البته باید بگم اینها بخش کوچکی از خریدها و بدو بدو هاس. وقتی میرم دنبال کارهام خیلی دلم برات تنگ میشه ولی چاره دیگه ای ندارم .از شانس بدم هم هواسرد شده و نمیتونم شما رو با خودم ببرم خدا رو شکر کارهای خرید برای خودم تموم شده م اما هنوز برای شما خرید نکردم اگر بتونم فردا حتما خریدهام رو تموم میکنم تا خیالم راحت بشه .
امیدوارم همیشه این تلاشها برای شادی باشه هم خوبه و هم خسته کننده س ولی خیلی خاطرات خوبی میشن بعدا.