طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

طنین بلا

تولد مامان سادات جون

عزیزم... دخترک نازم... عشقم بازم تولد داریم و اینبار تولد مامان سادات هست که روز 4.4 به دنیا اومده مامانی جون تولدت مبارک بعد از اینکه از پیک نیک اومدیم و یه استراحت کوچو کردیم و رفتیم به سما خونه مامانی اینا و روز بعد هم مراسم کیک پزون داشتیم البته بنده داشتم و به همراه زن عمو ازاده و هستی کوچولو برای مامانی یه جشن کوچولو گرفتیم اخه مامانی اینا بعدازظهر باید جایی میرفتن و عمو وحید و بابا نوید هم کار داشتن و دیر میومدن خونه بخاطر همین هم ما به نمایندگی از اونها برای مامانی جشن گرفتیم  راستی جای عمه نعیمه هم خالی بود. اینم عکسهای تولد و کیک...     ...
4 تير 1392

خاطرات هفته 3 خرداد 92

سلام سلام  هفته ای که گذشت خیلی سرمون شلوغ بود نه اشتباه نکنید عروسی در کار نبود فقط مهمونی هایی رفتیم که تا اخر هفته و البته هفته بعد هم ادامه داشت میگم براتون چرا اینقدر عجله دارین ....  روز شنبه خونه بودیم و جایی نرفتیم روز یکشنبه خونه مامانی رفتیم و برعکس همیشه که شما تا اخر وقت بیداری و تا خیالت راحت نشه که همه خوابیدن شما نمیخوابی.... اون شب ساعت 9.30 دقیقه خوابت برد و تا صبح فردا ساعت 9.30 خواب بودی که صدای همه رو در اوردی مخصوصا خاله پگاه که میخواست بره سر کار و منتظر بود تا شاهزاده خانم چشماش رو باز کنن البته بعد حسابی با هم بازی کردین و خاله رفت سرکار و ما هم حاضر شدیم تا .... روز دوشنبه بعد از بازی...
1 تير 1392

گشت و گذار اول تیر ماه

عزیزم ... دخترکم... ناز مامان ما این چند هفته حسابی بد عادت شدیم و اصلا نمیتونیم تو خونه بمونیم و یا اگر هم که خودمون بخوایم که یه روز تعطیل رو تو خونه باشیم بقیه نمیذارن... روز جمعه 03.31 ما تصمیم گرفتیم که خونه باشیم تا اگر شد به کمک بابایی انباری رو تمیز کنیم و یکم به کارهای خونه رسیدگی کنیم که از اونجایی که همه دوست دارن ما درکنارشون باشیم ( شوخی میکنم همه لطف دارن...) بابایی و مامان سادات اینا با خاله بابایی رفته بودن باغ یکی از اقوام که بندگان خدا از زمانی که رفتن اونجا به ما هم زنگ زدن که بریم پیششون اما بابا نوید کار داشت و رفته بود بیرون وقتی هم که اومد ما نهار رو خوردیم و رفتیم باغ . فاصله اش تا خونمون 10 دقیقه هم نمی...
31 خرداد 1392

این چند روز...

بعد از استراحت یک روزه ای خاله مهدیه دوست دوران راهنمایی من به همراه پسر بامزش بردیا و همسر خوبش عمو محمد که شما ارادت خاصی بهش داری و اصلا طرفش نمیری :) رو ز دوشنبه اومدن خونمون . خیلی خوب بود هم به مامان ها خوش گذشت بابا ها هم باهم مشغول بازی کردن بودن و شما هم با بردیا بازی میکردی و لی شب موقع خواب حسابی حالمون رو گرفتی ... تو عادت داری وقتی که خوابت میاد سریع میگی بای بای و میری تو اتاق تا من بیام و یه وقتهایی هم خودت منو صدا میکنی و میگی لالا ولی اون شب شما رفتی تو اتاق و بای بای کردی و در رو بستی و چون کولر روشن بود در محکم بسته شد و دستت هم موند لای در و یه جیغ کشیدی و نفست رفت وای نمیدونی من چه حالی بودم و حتی نمیتونستم ...
30 خرداد 1392

طنین و کامپیوتر

بلاخره بعد از کلی کلنجار رفتن و اصرار کردن تو کارهات تونستی از صندلی میز کامپیوتر بالا بری و اولین کاری هم که کردی کیبورد رو کشیدی بیرون و شروع به تایپ کردی ( دقیقا کارهایی که من انجام میدم) والبته میدونی که با سیستم خاموش کاری نمیشه کرد قبل از بالا اومدن سیستم رو روشن کرده بودی و با خیال راحت نشستی تا به کارهات برسی ... ااااِ مامان بذار به کارهام برسم!!!!    اخ جون بلاخره تونستم بیام بالا   من!!! کی؟ کاری نکردم!!!    ...
22 خرداد 1392

تابستون و درد سرهاش!!!

پار سال تابستون شما یه نی نی خوب و اروم بودی نه اینکه الان نباشی ها نه ... اما وروجکی شدی که لنگه نداری . امسال هوا حسابی گرم شده و به نوعی شما هم عادت کردی که حتما یا بری تو حیاط بازی کنی و اینکه بریم پارک و در اخر هم یه اب بازی حسابی تو حموم داشته باشی تا حالت جا بیاد و بنده هم کلا باید کارهام رو ببوسم بذارم کنار و فقط دنبال شازده خانم باشم تا یه وقت چیزی ناراحتش نکنه ... حالا فکرش رو بکن تو اوم ساعتی که رضایت دادی و به خواب ناز رفتی من به کدوم یکی از کارهام برسم ؟؟؟؟!!!! اگر بخوام پیاده روی کنم که واویلا من سرکوچه و طنین ته کوچه هست و چنان با تعجب همه رو میبینی که انگار برای بار اول هست که ادمیزاد از کنارت رد شده البت...
22 خرداد 1392

مسابقه وبلاگی!!!

من به این مسابقه دعوت نشدم اما چون جالب بود جواب سوالها رو دادم  شما هم امتحان کنین منتظر دعوت نباشید دوستان:)))) ١. بزرگترین ترس در زندگیتان ؟ دوستی نداشته باشم. ٢.اگر ٢٤ ساعت نامرئی میشدید چکار میکردید؟ نمیدونم اما فکر کنم کارای جالبی میشه انجام داد ٣.اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک آرزو با تعداد ٥ تا ١٢ حرف را داشته باشه ، اون آرزو چیه؟  همه شاد باشن  ٤.از میون سگ و اسب و پلنگ و گربه و عقاب کدوم رو دوست داری؟ بین پلنگ و سگ موندم ٥.کارتون مورد علاقه کودکی ؟ چوبین   ٦.در پختن چه غذایی تبحر ندارید ؟ تقریبا تمام غذا هارو پختم نوید که راضیه ...
17 خرداد 1392

تعطیلات خرداد ماه

تعطیلات امسال بابایی همش پیشمون بود و با هم حسابی بهمون خوش گذشت روز دوشنبه و سه شنبه رفتیم خونه مامانی ها تا تورو ببینن، بعد یه شب خونه عمو مجتبی اینا بودیم که خیلی خوب بود و شما بعد از بازی فراوان رفتی لالا کردی و من بقیه شب فقط بهت سرمیزدم. روز چهارشنبه با دوست بابا نوید رفتیم چیتگر و شما با دیدن یک چاله اب کلی ذوق کردی و تمام وقت دور و بر اون چاله بودی البته بگم که اب اونجا از یک پمپ میومد و تمیز بود و خیلی خنک و تو اون هوای گرم خیلی مزه میداد که پاهات رو بذاری توش تا کمی خنک بشی و روز 5 شنبه کلا خونه بودیم و با هم بازی میکردیم که از این بابت هم خوشحال بودی چون بنده خدا بابا نوید تو این تعطیلات اصا از دست شما اسایش نداشت و همه جا دنبال...
17 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد