عسلک و کارهاش
هر چقدر از بلا شدنت بگم کم گفتم و یه کارهایی میکنی که نمیدونم باید عصبانی باشم یا خوشحال که اونقدر عقلت میرسه که اینکارها رو میکنی
وای که نمیدونی چطوری حرص بابا نوید رو در میاری و بیچاره خسته که از راه میرسه اولش هی بوسش میکنی و یهو محبتت قلمبه میشه و هر چی دم دستت باشه میکوبی بهش و بابا نوید فقط نگاهت میکنه و مثلا خجالت هم میکشی البته فقط 5 ثانیه و بعد کار خودت رو میکنی
موبایل من که نگو میاری و هی با دستت رو دگمه ها رو فشار میدی تا برات ( حسنی نگو بلا بگو ..) رو بذارم و تا میاد شروع بشه اونقدر قطع و وصلش میکنی که بیچاره هنگ میکنه و زود هم بهت بر میخوره و میندازی و میری دنبال کارت.
تازگی ها خودمونیم یکمی لوس شدی تا بهت میگم بالا چشمت ابرو هست خودت رو میندازی زمین و رو زمین دراز میکشی و هی غل میخوری اینور و هی اونطرف و منم حسابی حرص میخورم
و اما کارهای خوب تا چیزی که برای خودت نباشه رو دست میزنی و من یا بابا نوید بگیم بده سریع میدی و خیلی منطقی برخورد میکنی
تازگی لی لی حوضک یاد گرفتی و برای خودت بازی میکنی البته بعضی مواقع
عاشق عروسکهای اهنربایی هستی که رو یخچال میزارن و خودت میای و برشون میداری و دوباره میچسبونی و ذوق میکنی
وقتی برات حسنی رو میذارم خودم هم برات با عروسکهات نقش هر کدوم رو بازی میکنم ولی تو عاشق بابای حسن هستی که من باصدای کلفت بگم میای بریم حموم و تو تکرار میکنی نه نه
و اما کلمات جدید
دیگه ددر و بابا و ندا و بده و ایجا و نه ... رو راحت بیان میکنی
وقتی دایی شهروز و بهروز رو میبینی اهنگ میزنی ااااااااادوز و یا بببببببببببببدوز
با تلفن هم به زبون خودت حسابی مشغولی و هرکس که زنگ میزنه باهاش ژاپنی حرف میزنی
وقتی بهت کلمه ای رو میگم که تکرار کنی و نخواهی اینکار رو بکنی بلند میگی نننننننننننننننه