طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

طنین بلا

و اما مسافرتها...

1393/6/30 17:11
نویسنده : مامان ندا
531 بازدید
اشتراک گذاری

یک هفته ای بود که به بابا نوید میگفتم یکم برنامه کارهات رو منظم کن تا تابستون تموم نشده یه مسافرتی بریم که بنده خدا بابا نوید هم حسابی کارهاش گره خورده بود . روز شنبه بود که بعد از ظهر بابا نوید اومد خونه و گفت وسایل ها رو جمع کن که فردا میریم شمال ...منم !!!! چجوری ؟؟؟؟ با کی ؟؟؟؟ و البته کجا؟؟؟؟!!!

خلاصه ما روز 26 مرداد ماه ظهر به همراه بابایی و مامانی و عمه عفت اینا (عمه بابا نوید ) راهی شمال کشور شدیم و در منطقه ای نزدیک نور مستقر شدیم . کلا اونجا یک شهرک مسکونی بود که در قسمت جنگلی قرار داشت و امکانات تفریحی زیادی هم داشت مثل استخر رو باز ... دوچرخه سواری ... وسایل بازی برای اقایون مثل فوتبال دستی و پینگ پونگ و ... حتی سینما هم داشت و یک چیز خوب این بود که نیازی به اشپزی خانمها نبود خندونک و زمان غذا خوری فقط باید به سلف شهرک میرفتیم و سفارش میدادیم و البته باید بگم که برای شما کوچولو ها هم خیلی خوب بود چون هر طرف که میچرخیدیم وسایل بازی و دوچرخه های کوچولو بود که بتونین سوار بشین و لذت ببرین . و اما محوطه اونجا یک باغ بزرگ و سرسبز ولی بسیار گرم به همراه شبهایی بسیار اروم و لذت بخش برای پیاده روی ....

برنامه ما توی یک هفته ای که اونجا بودیم این بود که بعد از صبحانه ساعت 9 تا 12 استخر بودیم و بعد اینکه نهار میخوردیم و کمی استراحت میکردیم دوباره استخر و دوچرخه و بدنسازی و... در اخر هم که تا زمان شام برسه میرفتیم توی محوطه بازی و یک دل سیر بازی میکردیم که شامل تمام کسانی بود که با ما بودند .

بگم از طنین خوشگلم که اولین روزی که میخواستیم بریم استخر از هُرم گرمای توی استخر خوشت نیومد و نیومدی تو و ما اون روز با هم کلی دوچرخه بازی کردیم و بعدازظهر که رفتیم استخر این بار کمی بهتر شدی و با هم رفتیم توی اب البته شما تیوپ همراهت بود و بعداز کمی شنا کردن و بازی کردن از استخر اونجا خو.شت اومد البته باید بگم که بار اولت نبود که استخر رفتی اما اینبار نمیدونم چرا کمی ناسازگاری کردی . روزهای بعد هم میرفتیم استخر و کم کم با من میومدی قسمت عمیق و با همدیگه شنا میکردیم و چون خلوت بود راحت بودی و نمیدونی چه خوب شنای قورباغه یاد گرفتی و کنار من عرض رو شنا میکردیم و من چه لذتی میبردم از اینکه اینقدر باهوشی و سریع یاد میگیری...

و حالا گلچینی از عکس ها...

 

یک روز رفتیم توی شهر رو گشتیم و برای دیدن غروب افتاب رفتیم لب دریا که هوا بسیار عالی بود ولی ... از اونجایی که طنین کمی به تمیزی حساس هست اصلا پاش رو توی ساحل نگذاشت چه برسه که بره سمت اب دریا !!!؟ توی اون زمانی که ما توی ساحل بودیم طنین خانم پاهاش رو جمع کرده بود و توی بغل من نشسته بود و تکون نمیخورد و تمام مدت به بابا نوید تذکر میداد که وای پاهات کثیف شده و یا اینکه شلوارت خاکی شده و غصه میخورد سوال این هم سندش

 

موقع برگشتن توی جاده چالوس به روستای شهرستانک رفتیم تا از باغ اقا صادق اینا سیب بچینیم و نهار رو هم اونجا باشیم ، طنین و بابا نوید هم به اکتشافات علمی میرسیدن و با هم مشغول بودن حسابی

این گل هم تقدیم شما بینده عزیزمحبت

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد