شیرینکاریهای طنین بلا
عسلم ... امید زندگیم... جوجه فسقلی من
نمیدونی چقدر عاشق اهنگ و موسیقی هستی فقط کافیه یک فیلم شروع و یا تموم بشه سریعا دستای کوچولوت رو میاری بالا و میرقصی و بعد هم یاد گرفتی با تمام صورتت میخندی و ادای خنده های بلند رو در میاری ( اخه فسقلی مگه تو بلدی از اینکارا؟)
موقع غذا خوردن که حسابی دیدن داری از سرو کلت هم غذا میریزه و بامزه تر اینکه از غذاهات به من و بابایی هم تعارف میکنی
وقتی سیر شدی هم ظرف غذا رو دمر میکنی رو سرت و با ولع تمام ابی نوش جان میکنی و راهت رو میکشی و میری
بیچاره بابا نوید از دستت اسایش نداره بنده خدا و قتی از سر کار میاد خونه و حسابی خستس شما مگه ولش میکنی اول که حسابی لوس بازی در اوردی و اون هم بغلت کرد دیگه پایین بیا نیستی و تا اخر شب که بخوابی همش رو سرو کلش میچرخی و اون حتی راحت نمیتونه یه چایی بخوره ( البته این موقع ها من کمی استراحت میکنم )
جای تمام عکس ها رو میدونی و فقط کافیه اسم ببرم ... مثل احمد بابایی کو... سریع عکسش رو رو دیوار نشون میدی و وقتی میریم تو اشپزخونه عکس های خودت رو که رو در یخچال هست میبینی چنان ذوقی میکنی که انگار تابحال ندیدیشون
شما هم مثل باران خانمی از کامیوتر کاملا متنفری و فقط کافیه یک نفر حتی پشت سیستم خاموش بشینه چنان ادا و اصول در میاری که بیا و ببین و یاد گرفتی دگمه پاور کجاس و خیلی راحت وسط کار کردن خاموش میکنی .
موق خوابیدن که بنده هر شعر رو اوازی بلدم باید بخونم تا سرکار خانم رضایت بدین و شیر خورده و بخوابین تازه اگر یهو به سرتون نزنه و فرار نکنین البته عاشق شعر حسنی نگو یه دست گل مخصوصا وقتی تغییر صدا میدم و جای شخصیتها شعر میخونم .