حسودی حسودی......
وای طنین ..................از دست تو که حسابی ابرومونو بردی دخترک حسود بابا دوست من!!!!
امشب رفتیم تا بابا نوید برای اولین بار هستی ( نی نی عمو وحید ) رو ببینه که نمیدونی وقتی بابا نوید هستی رو بغل کرد که البته همه تعجب کرده بودن چون بابا نوید نی نی کوچولو هارو بغل نمیکنه اصلا؟؟؟!!! اما اینبار خودش خواست فکر کنم خون برادر زاده رنگینتر از بقیه هست:)))
خلاصه که داشتی خودت رو از روی مبل می انداختی تا بری پیش بابا نوید تا بغلت کنه. من اصلا ازت توقع نداشتم دختر نازم اخه اون خیلی کوچولوه و البته فکر نمیکردم که شما اصلا معنی حسودی رو بدونی ؟؟؟؟؟ هنوزم باورم نمیشه!!!
تا اخر شب نذاشتی کسی به دل سیر با هستی بازی کنه حتی مامانی و بابایی هم نمیتونستن بغلش کنن وای به حال ما که شما جوجو ها بزرگ بشین اون موقع چیکار میکنین با هم ؟؟؟ البته عکس العملهای بامزه ای هم از خودت در میاوردی مثلا با تعجب نگاه میکردی وقتی شیر میخورد و یا تکون میخورد با خنده به زن عمو آزاده نگاه میکردی و یا به من .