یک هفته گذشته
از روز شنبه 21 دی ماه پروسه عظیم جدا کردن طنین نازم از شیر رو شروع کردم . شب اول خیلی اذیت شدی هم تو و هم من و بابا نوید اخه طنین کلا دختر خوش خوابی هستی و اون شب خوابت میامد اما نمیتونستی بخوابی و بلاخره ساعت 3.5 صبح از خستگی خوابت برد، روزهای دیگه تقریبا متوجه شده بودی که دیگه نمیتونی شیر بخوری ولی با من حسابی لج بودی و اصلا دوست نداشتی بیای پیشم. ولی دختر خوبم مثل همیشه خیلی زود به وضعیت جدید عادت کردی و هراز گاهی فقط بهونه میگیری . ببخشید عزیزم اما این کاریه که همه مامان ها باید انجام بدن.
روز چهارشنبه 25 دی ماه رفتیم خونه پژمان عزیز و همسرش صفورا جون برای دیدن الهه که تازه به دنیا اومده. تقریبا تمام خانمهای فامیل جمع بودن خیلی خوش گذشت کلی نی نی اونجا بود و البته همگی هم دختر و دختر های خوب؛ مانیا دختر زیبا جون خیلی با نمک هست و به دل میشینه و البته الهه کوچولو هم خیلی خانم بود و البته از همه بهتر و خانم تر طنین و باران بودن .
روز جمعه 27 دی ماه قرار گذاشتیم با تمام خانواده بابا نوید بریم زیارت اهل قبور که ساعت 8.5 صبح همگی اونجا بودیم بعد از خواندن فاتحه برای رفته گان قرار بود که من و بابا نوید به همراه شما بریم به منطقه ای به نام صالح اباد تا برای شما خرید کنیم که بعد از پرس و جو فهمیدیم که متاسفانه اونجا تعطیل هست پس بنا براین برگشتیم به سمت خونه مامانی اینا ولی قبلش شما رو بردیم پارک تا کمی هم تفریح داشته باشیم.
اینم یه نی نی با مزه که زود با شما دوست شد