نمایشگاه کودک
عزیزم ... قشنگم... دختر نازنینم
نمیدونم چرا چند وقتی هست که اصلا وقت نمیکنم که بیام و وبلاگت رو بروز کنم کار خاصی هم ندارم جز سرو کله زدن با شما که البته خودش کار بسیار سختی هست. ولی سعیم رو میکنم که زود به زود بیام و اپ کنم.
تو هفته ای که گذشت تو پارک گفتگو نمایشگاهی برگذار شد که مخصوص کودکان بود و من به همراه خاله پگاه شما رو بردیم اونجا تا هم با بچه ها بازی کنی و هم ما از نمایشگاه دیدن کنیم .
شما عاشق گربه هستی و همش دوست داری بهشون غذا بدی و صداشون کنی و از شانس خوبت توی پارک و در مسیر نمیایشگاه حسابی گربه دیدی طوری که بهشون میگفتی برو لالا کن بعد بیا اخه زیاد بودن و خسته شده بودی و یا اینکه پیشی برو به به بخور بیا... وقتی وارد سالن نمایشگاه شدیم یک اقایی لباس پنگول گربه محبوب بچه ها رو پوشیده بود که یهو چشمت افتاد بهش و چنان وحشتی کردی که خدا میدونه و ما سریع از محل متواری شدیم . در کل نمایشگاه جالبی بود و برای شما که عاشق نقاشی هستی خیلی لذت بخش بود اخه همه جا نشستی و یه نقاشی کشیدی و چند تایی هم جایزه گرفتی و جالبتر این بود که برای اولین بار و به اصرار خودت صورتت رو نقاشی کردن و بامزه اینکه تا بهت میگفتم وای چه بامزه خودت براشون توضیح میدادی که چشمات رو ببینن و یا لبات رو نشون میدادی که از قلم نیوفته . و حالا چندتایی عکس از بازدیدمون برات میذارم.
لحظه ورود عسلک من
من و طنین عزیزم کنار یه تخم مرغ دیگه
هر کجا که میز نقاشی بود سریع میرفتی و مشغول میشدی
طنین مشغول شطرنج بازی کردن
طنین و ابرنگ
و عکس اخر
عزیز دلم امیدوارم همیشه لب هات بخندند