طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

طنین بلا

مهمونی آی مهمونی

1392/4/17 15:07
نویسنده : مامان ندا
497 بازدید
اشتراک گذاری

روز دوشنبه صبح بود که داشتم وسایل صبحانه رو اماده میکردم تا بابا نوید بخوره و بره سرکار که موبایلم زنگ زد و خاله نرگس مامان باران ازمون دعوت کرد که بریم خونشون تا خاله ساجده  مامان متین هم بیاد و دور هم باشیم تا شما بچه ها هم با هم بازی کنید ، من با بابایی مشورت کردم و تصمیم گرفتیم که بریم خونشون چون بابایی هم محل کارش نزدیک خونه اونها بود با هم رفتیم ، اولش خوب بودین با هم اخه باران خیلی دختر اروم و مهربونی هست و تمام نی نی هاش رو اورد تا با هم بازی کنید اما شما یکم اذیت میکردی و زور میگفتی و بعد از اومدن متین هم نور الا نور شد و شما و متین با هم میجنگیدین بنده خدا خاله نرگس گاهی برای تو اسباب بازی میاورد و گاهی هم برای متین و باران هم شما ها رو نگاه میکرد بعد از کلی بازی به زود من شما رو خوابوندم ولی حریف متین نشدیم و باران هم خوابید تا بعد از بیدار شدنتون بریم بیرون برای خرید .

تقریبا ساعت 7 از خونه در اومدیم و به سمت تیراژه رفتیم و چون همگی برای شما نینی ها میخواستیم خرید کنیم رفتیم زیر زمین و من برای شما یه دامن لی و یک لیاس راحتی خریدم خاله هم هرکدوم برای بچه هاشون خرید کردن و یه زمانی دیدیم ساعت 9 هست و ما هنوز هم توی تیراژه بودیم . برای همین سریع رفتیم به سمت خونه تا باباها هم بیان و دور هم باشیم .روز خیلی خوبی بود بعداز شام هم ما رفتیم خونه مامان سادات اینا اخه بابایی باید صبح خیلی زود بیدار میشد و کار داشت .

به نگاه طنین دقت کنید!!! 

 

شیطونی باران توی فروشگاه

این عکس رو برای ژست بامزه متین و طنین میذارم

 

امروز 2 تا اتفاق افتاد یکی خوب و یکی بد : اتفاق خوب اینم بود که عمو وحید ماشین خریده بود ولی اتفاق بد مربوط به دایی بهروز بود که موتورش رو دزد برده بود. اخه دایی بهروز داره کارهای عروسیش رو میکنه و تو این همه گرفتاری این هم به بقیه اضافه شد و من خیلی ناراحت شدم از این موضوع. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد