تولد تولد:))))
امروز روز تولد خانم خانم ها بود بگذریم که تا تونست منو اذیت کرد. از همون دیشب که خوابید ( درست مثل پارسال ) نگذاشت که من بخوابم نمیدونم خواب میدی یا نه ولی همش غر غر میکرد تو خواب و در اخر هم ساعت 5.30 صبح کلا بیدار شد و بماند که من بیچاره چه حالی داشتم اصلا نمیتونستم چشمام رو باز کنم اما بیدار شدم و با هر طرفندی بود ساعت 6 صبح شما رو خوابوندم ( درست زمانی که به دنیا اومده بودی) و بعد هم خودم خوابم نمیبرد و به یاد پارسال افتاده بودم
امشب قرار هست که تولد که نه ... اما یه دور همی کوچولو داشته باشیم و مامان و بابای بابا نوید و عمو وحید به همراه شهروز و خاله پگاه میان اینجا و من از صبح مشغول خونه تمیز کردن بودم و بعد هم اشپزی ... وای که چقدر اتیش سوزوندی و منم نمیخواستم دعوات کنم روز تولدت اما واقعا دیگه صبرم تموم شد و زنگ زدن تا بابا نوید زودتر بیاد و من رو نجات بده ...
جای همگی خالی تولد خوبی شد و دور هم شاد بودیم و شما هم مجلس گردونی میکردی که چند تا از عکس هاش رو برات میزارم . عشقم امید وارم 120 گی رو جشن بگیری
برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه شود...
طنین بلا در حال نا نای کردن
طنین به همراه مامانی و بابایی و البته هستی کوچولو
بلا چه به همراه خاله و دایی
عکس عمو وحید و خانواده محترم ( زن عمو ازاده و هستی در حال جیغ زدن
چون عمه نعیمه نتونست بیاد و عکسی ازش نداریم یه عکس با امیر حسین میذارم
این هستی با عینک!!!