خونه جدید مبارک دخملکم!!!
عزیزم... نازم ... دختر شیطون من...
دختر عزیزم ... ماشالله به شیطونی و بامزگیت ... وای که من نمیتونم به هیچ کاری برسم از بس که شما برام کار میتراشی. و از اونجایی که با اسباب بازیهات هم بیشتر از چند لحظه سرگرم نمیشی من مجبورم هر بار یک سری از عروسکها و اسباب بازیهات رو بیارم تا برات تازگی داشته باشه .
امروز بعد از ظهر داشتم اتاقت رو مرتب میکردم و شما هم طبق معمول تو دست و پای بنده می لولیدی؛ تصمیم گرفتم برای چند لحظه هم که شده با یک وسیله جدید سرگرمت کنم . این چادر رو خاله مژده برات هدیه اورده ( مرسی خاله مژده ) وقتی بازش کردم چنان ذوقی کردی که نگو ولی توش نمیرفتی و از بیرون با عروسکهای روش دالی بازی میکردی و من یکسری اسباب بازی ریختم توش که بری داخلش تا من چند تا عکس ازت بندازم تا ببینی چه وروجکی شدی.
و از اونجایی که شما خیلی زود از بازی خسته میشی و شروع به خرابکاری میکنی بعد از نیم ساعتی که با چادر سرگرم بودی و البته از اونجایی که هنوز نمیتونی راه بری و مسلط بایستی سعی میکردی از پنجره چادر بگیری تا بلند بشی و چادر رو برمیگردوندی و خوشت اومد از این کار و مدام انجام میدادی و ذوق میکردی.
درسته که شیطونیهات بعضی وقت ها اذیتم میکنه اما ... با تمام
وجودم دوستت دارم .
اینجا دوربین رو دیدی و ... حمله