کارهای دختر بابا!
ملوسک من نمیدونی چه بانمک شدی ، یه کارایی میکنی که تا بخودم میام میبینم که دارم مچلونمت و فشارت میدم تو بغلم ... تازه گی ها وقتی یکی میگه الان میام بخورمت نمیدونی چطوری از دستش در میری اگه تو روروک باشی که رسما میدویی و اگر روی زمین باشی با چهار دست و پا فرار میکنی.
کار بعدی که بلدی اینکه بجای دست زدن بشکن میزنی و اونقدر بادقت به دستان من یا بابا نوید نگاه کردی که دقیقا با انگشت وسط اینکارو انجام میدی و با دست دیگه میرقصی
وای به وقتی که در خونه باز بشه کسی بیاد و یا بره نمیدونی چطور خودت رو سریع به در میرسونی و چند روزی هست که دنبال بابا نوید گریه میکنی و باید قایمکی از شما از خونه بره بیرون حسابی ددری شدی خبر نداریم؟
موقع خوابیدن که نگو اونقدر بلایی که تا داره خوابت میبره یه چرخ میزنی و با ادا و صول خودت منو بابایی رو سر کار میزاری و اخر سر هم باید بهت کمی بی محلی کنیم تا بلکه بخوابی (اخه بچه تو سن و سال تو باید شب ها زود بخوابه دختر ناناز من)
از بابا احمد یاد گرفتی که پووووف کنی و اونقدر بانمک اینکارو میکنی که هر کسی میبینه میخنده و تو باز هم با خنده ای که تو چشماته پووووف بلندتری رو میگی و حسابی دلبری میکنی بخاطر همین کارات مامانی دلش نمیخواد که ما بیایم خونمون.