طنین بلا...
واقعا از اینکه اسمت رو طنین گذاشتم و اینکه اسم وبلاگت هم طنین بلا هست خیلی خوشحالم چون بهت میاد کاملا.
چند روز پیش تو خیلی خوابت میومد ولی نمیخواستی بخوابی و میخواستی با بابا نوید بازی کنی ولی من بردمت تا بخوابونم و بعد از نیم ساعت بلاخره خوابیدی (بلاچه من)و من اروم و بی صدا رفتم اشپزخانه ولی حس کردم یه صدایی از اتاق اومد و وقتی بابایی اومد که ببینه تو خوابی یا نه با این صحنه روبرو شده بود و زد زیر خنده و من رو صدا کرد. من که کلی باهات کلنجار رفته بودم تا بخوابی هم خندم گرفته بود و هم حرصم در اومده بود.
شما بین تخت ما و تخت خودت گیر کرده بودی و میخندیدی( برعکس تمام بچه ها که گریه میکنن)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی