دلنوشته...
وقتی بزرگ شدن بچه ها رو میدیدم همیشه یاد این ضرب المثل میافتادم:
تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود
نخندین!!!! جدی میگم. چون وقتی طنین نازم به دنیا اومد فکر میکردم که واییییییییی کو تا طنین بخواد 4 یا 5 ماهه بشه(چون اون سن بچه ها رو دوست داشتم) و یا وقتی که طنین اولین چرخیدن عمرش رو انجام داد پیش خودم گفتم : کو تا بخواد راه بره. البته الان هنوز راه نرفته ولی کم کم داره دست هاش رو ول میکنه برای ایستادن مستقل و البته از فضولی کردن عقب نیست و خوب توی کل خونه میچرخه و توی هر جا که میره وسایلی هست که بخواد دست بزنه مثلا:
توی اشپزخونه سراغ لباسشویی و راه آب میره.
اتاق خودش( که کامپیوتر هم اونجاس) سراغ کیس و کمد خودش میره .
توی حال و که نگو = بوفه ،میز تلوزیون، میز وسط مبل، و حتی پادری جلوی در رو هم بی بهره نمیزاره
و البته توی اتاق خواب ما هم دستگیره ها و کتابها جلب توجه میکنه که اگر ازش یک لحظه کوتاه غافل بشم حتما کتاب هارو پاره میکنه.