هم مهمونی و هم خرید
روز 24 شهریور مامانی میخواست بره خونه دختر عموی خودش ( بهناز جون) وخیلی هم اصرار کرد که ما هم همراهش بریم من هم قبول کردم و با مامانی رفتیم ، دختر عموی مامانی 2 تا پسر ناز داشت که نیکان کلاس 2 دبستان بود و رادین هم 4 سالش بود و خیلی بامزه رفتار میکرد .خیلی به اسم فامیل توجه میکرد و از همه ما پرسید که اسم فامیلتون چیه و تعجب میکرد که چرا هر کدوم یه فامیل داریم و اونقدر شیطونی میکردین که نشد یه عکس خوب ازتون بندازم و فقط یکی دوتا عکس انداختم که به عنوان یادگاری میذارم برات عزیزم.خونه بهناز جون نزدیک جمهوری بود و من هم از فرصت استفاده کردم و به همراه صدف رفتیم تا برای عسلک خرید کنیم .
برای جوجه کوچولو یه دست بلوز و شلوار راحتی گرفتم به همراه لباس زیر و البته یک بلوز سبز و یک دست هم بلوز و شلوار برای بیرون گرفتم من از خریدم راضی بودم ولی هنوز باید خرید بکنم برای پاییز و زمستان امسال برای خانم کوچولوی نازم.
این خریدهای خانم خانما