مریضی عسل خانم
یکی دو روز بود که یکم حالت خوب نبود از لحاظ مزاجی هم مشکل داشتی ولی اصلا فکر نمیکردم که اینطوری بشه ...
ماجرا از شب جمعه 22 شهریور شروع شد که دیدیم شما خیلی بیقرار خوابیدی ( با عرض شرمندگی)بوی خیلی بدی هم تو اناق پیچیده بود به طوری که ساعت 3 صبح منو از خواب بیدار کرد خلاصه کنم که دیدم هم تپ کردی و هم جات کثیفه بعد از تمیز کردن و تعویض پوشک تا صبح اینکارو 3 بار دیگه هم انجامک دادم و مدام پاهاتو و دستها تو دستمال میگذاشتم که تبت بیاد پایین که خدا رو شکر ساعت 7.30 صبح بود که بلاخره تونستی یکم با ارامش بخوابی اما عزیزم من خیلی نگرانت بودم به مامانی زنگ زدم و احوالت رو گفتم که بهم دلداری داد و گفت که حتما رودل کردی . خلاصه که تا اخر شب همینطور بودی و صبح شنبه هم بابا نوید خواست که تنها نمونیم خونه و مارو برد خونه احمد بابایی و تا شما بابا احمد رو دیدی انگار نه انگار که مریضی و جون تازه گرفتی که خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر تا اخر شب حسابی حالت بهتر شد .
خدا انشاالله بابا احمد رو برای ما نگه داره..... امین