کمک کردن عسل مامان!!
عشقم دختر نانازم یه وقتهایی که با دقت نگات میکنم بزرگ شدنت رو میبینم و جا میخورم اخه همیشه تو ذهنم به این فکر میکردم که کی میشه تو اونقدر بزرگ بشی که باهم حرف بزنیم و یا کارهای خونه رو بکنیم ... این شوخی بود ولی از اینکه تو رو دارم روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم ... خدایا شکر چند وقتی هست که تو انداختن سفره و گرد گیری خونه بهم کمک میکنی و اونقدر ایکار رو انجام میدی که خودت خسته میشی هیچ ،برای منم کلی کار در میاری اما از اینکه تو خوشحال میشی از کمک کردن بهم منم خوشحال میشم و البته لذت میبرم به قول بابا نوید کی میشه بری نون بخری برامون!!!! روزایی که حالت خوب باشه بعد از بازی با اسباب بازیهات اونها رو جمع میکنی ولی وای به روز...
نویسنده :
مامان ندا
13:52